خلاصه :
هنگامی که لئونارد بعد از مدتها برای بازشناسی خود و دوران کودکی اش به خانه ی پدری اش برمیگردد تا میراث خود را بعد ا زمرگ پدر و مادرش بیابد به دو دختر بر میخورد یکی میشل و که دختری مرموز و زیبای همسایه که او را از کودکی به یاد دارد و دیگری ساندرا که او هم دختری زیبا و خونگرم است که پدرش تاجر سرشناسی است. لئونارد شیفته میشل میشود و او را همسر زندگی خود فرض میکند. اما میشل نیز مانند او در گذشته دارای مشکلات و شکستهای روحی بسیاری بوده و…